چوب بستی که تاک انگور را روی آن می خوابانند، آونگ یا جایی که انگور را از آن آویزان می کنند، برای مثال همه وادیج پرانگور و همه جای عصیر / رنج ورزید کنون بربخورد برزگرا (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۵ حاشیه)، شاخۀ تاک
چوب بستی که تاک انگور را روی آن می خوابانند، آونگ یا جایی که انگور را از آن آویزان می کنند، برای مِثال همه وادیج پرانگور و همه جای عصیر / رنج ورزید کنون بربخورد برزگرا (شاکر - شاعران بی دیوان - ۴۵ حاشیه)، شاخۀ تاک
چفت و چوب بندی که تاک انگور را بر بالای آن اندازند، (برهان)، واکیج، چفته، چفته بندی، داربست، چفته و داربست که عرب آن را عریش گوید، (از منتهی الارب)، چفته و چوب بندی که تاک انگور بر بالای آن اندازند، (ناظم الاطباء)، چفتی باشد که انگور بر بالای آن اندازند، (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، چفتی باشد که انگور بر بالای آن افکنند، (منتهی الارب) : انگورها بر شاخها، مانندۀ چمچاخها وادیجشان چون کاخها بستانشان چون لاویه، منوچهری، شحط الجله، چوبی را در پهلوی بیخ رز نهاد تا بدان بر وادیج خود برآید، عرش الکرم، وادیج بست رز را، اعترش العنب، برشد تاک بر وادیج، عروش، تعرش، وادیج بستن رز را، عریش، وادیج رز، جازع، چوب وادیج که بر آن شاخهای انگور اندازند، فیل، رسن باریک از پوست خرمابن و گاهی آن را بر حلقۀ دو چوب استادۀ وادیج بندند، توقیع، وادیج انگور ساختن، وهط، نام حدیقه ای که عمرو بن عاص را بود در طائف بر سه گروه ازوج وادیج انگورش برده لک چوب بود و قیمت هر چوبی درهمی، دقران، چوبهای وادیج، دجران، بالکسر چوب منسوب به وادیج، قلال، چوب برپای کرده جهت وادیج انگور، عنم، رشته مانندی است که بدان انگور بر وادیج برآید، دعمه، ستون خانه و چوبی که بر آن وادیج انگور و مانند آن نهند، دعام، ستون خانه و چوبی که بر آن وادیج انگور و مانند آن نهند، دعام، ستون خانه و چوبی که بر آن وادیج انگور و مانند آن نهند، (منتهی الارب)، رشتۀ انگور بود، (نسخه ای از اسدی)، وادیج چوب انگور باشد که رشته بود، (نسخه ای از اسدی) : همه وادیج پر انگور و همه جای عصیر زانچ ورزید کنون بر نخورد برزگرا، شاکر بخاری، ، جائی که انگور از آن آویزند، (برهان)، وادخ و هرجایی که انگور از آن آویزند، (ناظم الاطباء)، جایی از تاک که خوشۀ انگور از آن روید، (منتهی الارب) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (سروری) (رشیدی)، آنجا از درخت تاک که انگور از آن برآید، (ناظم الاطباء)، و بعضی خمی را گفته اند که انگور در آن ریزند به جهت سرکه شدن، (برهان)، خمی که برای سرکه در آن انگور ریزند، (ناظم الاطباء)، آستینی باشد که از پارچۀ سفید و آبی و غیره قلمی آجیده کنند و شاطران و پیاده روان مانند ساق چاقشور بر پای کشند، (برهان)، چاقچور شاطران، (سروری) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، شلوار مانندی الوان و آجیده کرده شده که شاطران و پیاده روان بر پای کشند، (ناظم الاطباء)
چفت و چوب بندی که تاک انگور را بر بالای آن اندازند، (برهان)، واکیج، چفته، چفته بندی، داربست، چفته و داربست که عرب آن را عریش گوید، (از منتهی الارب)، چفته و چوب بندی که تاک انگور بر بالای آن اندازند، (ناظم الاطباء)، چفتی باشد که انگور بر بالای آن اندازند، (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، چفتی باشد که انگور بر بالای آن افکنند، (منتهی الارب) : انگورها بر شاخها، مانندۀ چمچاخها وادیجشان چون کاخها بستانشان چون لاویه، منوچهری، شحط الجله، چوبی را در پهلوی بیخ رز نهاد تا بدان بر وادیج خود برآید، عرش الکرم، وادیج بست رز را، اعترش العنب، برشد تاک بر وادیج، عُروش، تعرش، وادیج بستن رز را، عریش، وادیج رز، جازع، چوب وادیج که بر آن شاخهای انگور اندازند، فیل، رسن باریک از پوست خرمابن و گاهی آن را بر حلقۀ دو چوب استادۀ وادیج بندند، توقیع، وادیج انگور ساختن، وهط، نام حدیقه ای که عمرو بن عاص را بود در طائف بر سه گروه ازوج وادیج انگورش برده لک چوب بود و قیمت هر چوبی درهمی، دُقران، چوبهای وادیج، دِجران، بالکسر چوب منسوب به وادیج، قلال، چوب برپای کرده جهت وادیج انگور، عنم، رشته مانندی است که بدان انگور بر وادیج برآید، دِعمه، ستون خانه و چوبی که بر آن وادیج انگور و مانند آن نهند، دِعام، ستون خانه و چوبی که بر آن وادیج انگور و مانند آن نهند، دِعام، ستون خانه و چوبی که بر آن وادیج انگور و مانند آن نهند، (منتهی الارب)، رشتۀ انگور بود، (نسخه ای از اسدی)، وادیج چوب انگور باشد که رشته بود، (نسخه ای از اسدی) : همه وادیج پر انگور و همه جای عصیر زانچ ورزید کنون بر نخورد برزگرا، شاکر بخاری، ، جائی که انگور از آن آویزند، (برهان)، وادخ و هرجایی که انگور از آن آویزند، (ناظم الاطباء)، جایی از تاک که خوشۀ انگور از آن روید، (منتهی الارب) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (سروری) (رشیدی)، آنجا از درخت تاک که انگور از آن برآید، (ناظم الاطباء)، و بعضی خمی را گفته اند که انگور در آن ریزند به جهت سرکه شدن، (برهان)، خمی که برای سرکه در آن انگور ریزند، (ناظم الاطباء)، آستینی باشد که از پارچۀ سفید و آبی و غیره قلمی آجیده کنند و شاطران و پیاده روان مانند ساق چاقشور بر پای کشند، (برهان)، چاقچور شاطران، (سروری) (آنندراج) (انجمن آرای ناصری)، شلوار مانندی الوان و آجیده کرده شده که شاطران و پیاده روان بر پای کشند، (ناظم الاطباء)
وادیش، وادی یاش، وادی ایاش، شهری است در اندلس که امروز قادس نامیده میشود، شهری متوسط است و دارای قلاع و بازارها و آبهای فراوان است، و نهر کوچکی به همین نام از آن عبور میکند، رجوع به الحلل السندسیه ج 1 صص 126-129، 31، 54، 75، 189، 190، 205، 294، و ج 2 صص 230، 232-234، 242، 303، 308، 312، 321، 329 و همان جلد و وادی یاش، وادیش و وادی ایاش شود نهری است به اندلس در ایالت غرناطه که از شهر وادی آش عبور میکند، (از الحلل السندسیه ج 1)، و رجوع به فهرست اماکن همان جلد و اسپانیا شود
وادیش، وادی یاش، وادی ایاش، شهری است در اندلس که امروز قادس نامیده میشود، شهری متوسط است و دارای قلاع و بازارها و آبهای فراوان است، و نهر کوچکی به همین نام از آن عبور میکند، رجوع به الحلل السندسیه ج 1 صص 126-129، 31، 54، 75، 189، 190، 205، 294، و ج 2 صص 230، 232-234، 242، 303، 308، 312، 321، 329 و همان جلد و وادی یاش، وادیش و وادی ایاش شود نهری است به اندلس در ایالت غرناطه که از شهر وادی آش عبور میکند، (از الحلل السندسیه ج 1)، و رجوع به فهرست اماکن همان جلد و اسپانیا شود
نام جایی در اندلس است. ابن عبدربه در ارجوزه یا تاریخ منظومی که برای عبدالرحمان خلیفۀ اموی اندلس سروده نام آن را در شمار قلاع فتح شدۀ او یاد کرده است: و زعزعت کتائب السلطان بکل مافیها من البنیان فکان من اول حصن زعزعوا و من به من العدو او قعوا مدینه معروفه بوحشمه فغا در و ها فحمه مسخمه ثم ارتقوا منها الی حواظر فغا دروها مثل امس الدابر ثم مضوا و العلج و یحذیهم بجیشه یمشی و یقتفیهم حتی انتهوا منه لوادی دی ففیه عقبی الرشد سبل الغی لما التقوا بمجمع الجوزین واجتمعت کتائب العلجین من اهل البون و بنبلونه و اهل بربط و برشلونه. (از عقدالفریدج 5 ص 265 و 274)
نام جایی در اندلس است. ابن عبدربه در ارجوزه یا تاریخ منظومی که برای عبدالرحمان خلیفۀ اموی اندلس سروده نام آن را در شمار قلاع فتح شدۀ او یاد کرده است: و زعزعت کتائب السلطان بکل مافیها من البُنیان فکان من اول حصن زعزعوا و من به من العدو او قعوا مدینه معروفه بوحشمه فغا دَر و ها فحمه مسخمه ثم ارتقوا منها الی حواظر فغا دروها مثل امس الدابر ثم مضوا و العلج و یحذیهم بجیشه یمشی و یقتفیهم حتی انتهوا منه لوادی دی ففیه عقبی الرشد سبل الغی لما التقوا بمجمع الجوزین واجتمعت کتائب العلجین من اهل البون و بنبلونه و اهل بربط و برشلونه. (از عقدالفریدج 5 ص 265 و 274)
سلسلۀجبالی است در مرکز اسپانیا که رود تاجه را از وادیانه جدا می سازد و بزرگترین قلۀ آن 1558 گز از سطح دریا ارتفاع دارد. (از الحلل السندسیه ج 2 ص 197) شهری است در اوروگوئه دارای 8600 تن سکنه و مرکز کشاورزی است
سلسلۀجبالی است در مرکز اسپانیا که رود تاجه را از وادیانه جدا می سازد و بزرگترین قلۀ آن 1558 گز از سطح دریا ارتفاع دارد. (از الحلل السندسیه ج 2 ص 197) شهری است در اوروگوئه دارای 8600 تن سکنه و مرکز کشاورزی است
وادی وادی لیه، در لغت نامه های عرب در مادۀ ’حصن’ آمده است: حصان قلعهٌ بوادی لیه. تاج العروس هم شرحی نمی دهدو من گمان میکنم رود کوادالت در اندلس باشد. والله اعلم. و رجوع به لبه شود
وادی وادی لیه، در لغت نامه های عرب در مادۀ ’حصن’ آمده است: حصان قلعهٌ بوادی لیه. تاج العروس هم شرحی نمی دهدو من گمان میکنم رود کوادالت در اندلس باشد. والله اعلم. و رجوع به لبه شود
موضعی است بین جامع شهر بیت المقدس و دشت ساهره:... میان جامع و این دشت ساهره وادیی است عظیم ژرف و در آن وادی که همچون خندقی است بناهای بزرگ است بر نسق پیشینیان. و گنبدی سنگین دیدم تراشیده و بر سر خانه ای نهاده که از آن عجبتر نباشد تا خود آن را چگونه از جای برداشته اند و در افواه بود که آن خانه فرعون است و آن وادی جهنم. پرسیدم که این لقب که بر این موضع نهاده است ؟ گفتند به روزگار خلافت عمر خطاب رضی اﷲ عنه بر آن دشت ساهره لشکرگاه بزد و چون بدان وادی نگریست گفت این وادی جهنم است و مردم عوام چنین گویند که هر کس به سر آن وادی شود آواز دوزخیان شنود که از آنجا بر می آید. من آنجا شدم اما چیزی نشنیدم. (سفرنامه چ دبیرسیاقی ص 26)
موضعی است بین جامع شهر بیت المقدس و دشت ساهره:... میان جامع و این دشت ساهره وادیی است عظیم ژرف و در آن وادی که همچون خندقی است بناهای بزرگ است بر نسق پیشینیان. و گنبدی سنگین دیدم تراشیده و بر سر خانه ای نهاده که از آن عجبتر نباشد تا خود آن را چگونه از جای برداشته اند و در افواه بود که آن خانه فرعون است و آن وادی جهنم. پرسیدم که این لقب که بر این موضع نهاده است ؟ گفتند به روزگار خلافت عمر خطاب رضی اﷲ عنه بر آن دشت ساهره لشکرگاه بزد و چون بدان وادی نگریست گفت این وادی جهنم است و مردم عوام چنین گویند که هر کس به سر آن وادی شود آواز دوزخیان شنود که از آنجا بر می آید. من آنجا شدم اما چیزی نشنیدم. (سفرنامه چ دبیرسیاقی ص 26)
چوب بندی که تاک انگور را بر بالای آن اندازند: داربست مو، جایی که انگور از آن آویزند، جایی از تاک که خوشه انگور از آن روید، آستینی است که از پارچه سفید و آبی و غیره قلمی آجیده میکردند و شاطران و پیاده روان مانند ساق چاقشور بر پای میکشیدند
چوب بندی که تاک انگور را بر بالای آن اندازند: داربست مو، جایی که انگور از آن آویزند، جایی از تاک که خوشه انگور از آن روید، آستینی است که از پارچه سفید و آبی و غیره قلمی آجیده میکردند و شاطران و پیاده روان مانند ساق چاقشور بر پای میکشیدند